عمو فنگلا و آنگاندان
چند وقتیه دو تا آدم یا نمی دونم جونور جدید اومدن وسط زندگیمون... عمو فنگلا و آنگاندان... می گم رادمهر چی کار می کنی؟ می گی بازی می کنم؛ می گم کجایی؟ می گی : با عمو فنگلا تو اتاق بازی می کنم... می گم عمو فنگلا کو؟ می گی : اونجاست...اما من غیر از خودمو خودت هیچی نمی بینم... چند شب پیش چراغ اتاقت خاموش بود، با هم داشتیم تلویزیون می دیدیم، گفتم برو از اتاقت پوشک بیار عوضت کنم، گفتی چشم (چشمت بی بلا) رفتی تا دم در اتاقت و برگشتی و گفتی بیا چراغ روشن کن آنگاندان اونجاست... منم بلند شدم بیام تکلیفم رو با این آنگاندان روشن کنم اما غیر از جک و جونورای اتاقت چیز دیگه ای ندیدم... تازه فهمیدم اونی که دوستش داری عمو فنگلاست، یه چیز دیگه هم فهم...
نویسنده :
مامان رادمهر
13:44